سلام بر مهدی(عج)،سلام بر بقیه الله فی ارضه،سلام بررحمت نامتناهی الهی،سلام بر جلوگه عشق ملکوتی در زمین.....
دیریست ماعاشقان ولایت،تشنه جرعه ای ازکرمت مانده ایم وتوهمچون سرابی دربیابان سوزان مارابه دنبال خودمیکشانی وچهره ازما برمیگردانی.
مگر نمیدانی ای طلیعه نور،مگرنمیدانی آفتاب دیدگان تو ،روشنایی بخش آسمان هاوزمین است.
تا کی سکوت! ای زمزمه هستی،بشکن این قفل سنگین رابر لبانت ای حجت الله،
مگر نمیدانی که آوای دل نشینت،مرهمی ست بر دلهای مرده مان.
کجایی آقا،کجایی که در نبود تو غافلان و بی دینان فقط از قهر وانتقامت دم میزنند ومردم را از شمشیر تیز غضب و جوی خون تو می ترسانند.
کجایی، ای نازنین!ای مهربان ترین!
مدتهاست که چشمان منتظرانت،یعقوب وار در فراق تو خاموش شده اند.
پس کجایی،یوسف زهرا!
غنچه نشکفته فاطمه؛ما غرق شدگان دریای غفلت تو را به بیابان های سرد بی کسی تبعید کرده ایم.
منیر آل طاها؛ ما خفتگان ومردگان بودیم که خیمه گاه نور تو را از هم گسستیم.
خورشید سوزان ولایت؛این ما بودیم که با بی مهریمان،آفتاب محبتت را روز به روز کم رنگ ترو بی رنگ تر کردیم.
آری مادل بریدگان از عشق نا متناهی تو،جلالت را دستخوش خواسته های پوچ خود کردیم.
طاووس اهل جنت؛ تو خود میدانی که در این تنگناه و حقارت دنیا غریب و دلتنگی و ما بیش از پیش دلتنگ.
تو کی می آیی تا با دم مسیحایی و عطر نرگست قبرستانهای تاریک و بدبوی دنیا را جلا و حیات ببخشی.
من نمیدانم آن لحظه که می آیی آسمان چه رنگی است و دنیا در کدامین منجلاب دست و پا میزند.
من نمیدانم آن روزتو عشق راچه می نامی ومحبت را چگونه معنا میکنی.....
فقط میدانم آن روز زمین با بال فرشتگان فرش می شود و مقدمت با لبان ملائک بوسه باران می شود.....
میدانم آن روز که می آیی جشنی بر پا خواهد شد،جشنی میان گلهای زرد و سفید نرگس......
بارالها؛
تو میبینی ومیدانی که این دین تو است،این قرآن تو است واین مومنین و دل سوختگان تو هستند که از بی خبری و انتظار عزیزشان گریان و پریشانند.
پس دینت رادوباره احیاء کن،بار دیگر کتابت را نشاط ببخش و به مومنینت رحم کن تا چشمهایشان به جمال ولیت نور باران گردد.
به نظر من...()